خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاریخی
[صفت]
historique
/istɔʀik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: historique]
[جمع مونث: historiques]
[جمع مذکر: historiques]
1
تاریخی
قدیمی
1.Cette épopée historique raconte la vie d'une héroïne de la région.
1. این حماسه تاریخی داستان یک قهرمان زن از این منطقه را روایت می کند.
2.J'ai visité de nombreux sites historiques pendant mon voyage.
2. من در سفرم جاهای تاریخی زیادی را دیدهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
historien
histoire se répète
histoire de cœur
histoire d'amour
histoire
hit-parade
hiver
hivernage
hivernal
hiverner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان