1 . نقش مذهبی 2 . آیکون (رایانه) 3 . فرد مشهور
[اسم]

l'icône

/ikon/
قابل شمارش مونث

1 نقش مذهبی تصویر مذهبی، شمایل

  • 1.Icônes byzantines
    1. نقوش مذهبی بیزانسی

2 آیکون (رایانه)

  • 1.J'ouvris l'icône du disque dur d'un rapide cliquètement de souris.
    1. آیکون هارد سخت را با یک کلیک سریع ماوس باز کردم.

3 فرد مشهور تمثال

  • 1.C'est un icône de l'architecture américaine.
    1. او فردی مشهور در معماری آمریکایی است.
  • 2.Ce mannequin est devenu une icône de la mode en peu de temps.
    2. این مانکن در مدت زمان کمی به فردی مشهور تبدیل شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان