خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نقش مذهبی
2 . آیکون (رایانه)
3 . فرد مشهور
[اسم]
l'icône
/ikon/
قابل شمارش
مونث
1
نقش مذهبی
تصویر مذهبی، شمایل
1.Icônes byzantines
1. نقوش مذهبی بیزانسی
2
آیکون (رایانه)
1.J'ouvris l'icône du disque dur d'un rapide cliquètement de souris.
1. آیکون هارد سخت را با یک کلیک سریع ماوس باز کردم.
3
فرد مشهور
تمثال
1.C'est un icône de l'architecture américaine.
1. او فردی مشهور در معماری آمریکایی است.
2.Ce mannequin est devenu une icône de la mode en peu de temps.
2. این مانکن در مدت زمان کمی به فردی مشهور تبدیل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
iconographie
ici-bas
ici
iceberg
ibérique
id.
idem
identification
identifier
identique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان