خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (در دفتر) ثبت کردن
2 . (ماشین را) پلاک کردن
[فعل]
immatriculer
/imatʀikyle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: immatriculé]
[حالت وصفی: immatriculant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(در دفتر) ثبت کردن
1.Les secrétaires immatriculaient les postulants reçus.
1. منشیها (اسم) متقاضیان اخیر را (در دفتر) ثبت میکنند.
2
(ماشین را) پلاک کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
immatriculation
immanquablement
immangeable
immaculé
imiter
immatériel
immense
immensité
immerger
immersion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان