خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زباله
[اسم]
les immondices
/i(m)mɔ̃dis/
قابل شمارش
جمع مونث
1
زباله
آشغال، خاکروبه
1.Les trottoirs sont pleins d'immondices en raison de la grève des éboueurs.
1. به دلیل اعتصاب ماموران شهرداری پیادهروها پر از زباله است.
تصاویر
کلمات نزدیک
immonde
immoler
immodéré
immobilité
immobilisme
immoral
immortaliser
immortel
immortelle
immuable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان