خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملکه
[اسم]
l'impératrice
/ɛ̃peʁatʁis/
قابل شمارش
مونث
1
ملکه
شهبانو
1.Elle était impératrice des Indes.
1. او ملکه هندوستان بود.
2.Marie-Louise d'Autriche fut impératrice des Français.
2. ماری لوئیز (دوشس پارما) شهبانوی فرانسه بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
impérativement
impératif
impénétrable
impénitent
imputer
impérial
impériale
impérialisme
impérieux
impérissable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان