خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجباری
[صفت]
imposé
/ɛ̃poze/
قابل مقایسه
1
اجباری
تحمیلی
1.Une langue imposée dans l'école.
1. یک زبان اجباری در مدرسه.
تصاویر
کلمات نزدیک
imposture
imposteur
impossible
impossibilité
imposition
impotent
impraticable
imprenable
impression
impressionnant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان