خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غیرممکن
2 . بعید
3 . دشوار
4 . غیرقابل تحمل
[صفت]
impossible
/ɛ̃pɔsibl/
قابل مقایسه
1
غیرممکن
نشدنی، محال
2
بعید
غریب
3
دشوار
مشکل، سخت
4
غیرقابل تحمل
تحملناپذیر
1.Avoir un caractère impossible.
1. یک شخصیت غیرقابل تحمل داشتن.
2.Cette fille est vraiment impossible.
2. این دختر واقعا غیرقابل تحمل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
impossibilité
imposition
imposer
imposant
imposable
imposteur
imposture
imposé
impotent
impraticable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان