1 . فی‌البداهه
[صفت]

improvisé

/ɛ̃pʀɔvize/
قابل مقایسه

1 فی‌البداهه در لحظه درست‌شده(بدون برنامه قبلی)، ناگهانی

  • 1.C'est un interview improvisé.
    1. این یک مصاحبه فی‌البداهه است.
  • 2.J'apprécie les scènes de théâtre improvisées.
    2. من نمایش‌های فی‌البداهه تئاتر را دوست دارم.
  • 3.Un accouchement improvisé.
    3. یک زایمان ناگهانی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان