خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحریک
[اسم]
l'incitation
/ɛ̃sitasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تحریک
ترغیب، انگیزش
1.Elle est devenue musicienne à l'incitation de sa grand-mère.
1. او با ترغیب مادربزرگش نوازنده شده است.
2.Le critique considère ce livre comme une incitation à la violence.
2. منتقد این کتاب را به منزلهی تحریک به خشونت در نظر میگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
incisive
incision
incisif
inciser
incinérer
inciter
incivilité
inclassable
inclinable
inclinaison
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان