خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برانگیختن
[فعل]
inciter
/ɛ̃site/
فعل گذرا
[گذشته کامل: incité]
[حالت وصفی: incitant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برانگیختن
تحریک کردن، واداشتن
1.Ce beau temps m'incitait à la paresse.
1. این هوای خوب من را به تنبلی تحریک میکرد.
2.La nouvelle campagne incite les gens à faire de l'exercice.
2. کمپین [پویش] جدید مردم را به ورزش کردن وامیدارد.
3.Mon mari m'a incitée à changer de voiture.
3. همسرم مرا به عوض کردن ماشین تحریک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
incitation
incisive
incision
incisif
inciser
incivilité
inclassable
inclinable
inclinaison
inclination
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان