خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخلوط کردن
[فعل]
incorporer
/ɛ̃kɔʀpɔʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: incorporé]
[حالت وصفی: incorporant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مخلوط کردن
قاطی کردن
1.Pour réaliser le gâteau, il faut incorporer tous les ingrédients.
1. برای درست کردن کیک، باید همه مواد را مخلوط کرد.
2.Tu dois incorporer de la levure dans la pâte.
2. تو باید مایه خمیر را با خمیر قاطی کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
inconvénient
inconvenant
inconvenance
incontrôlable
incontournable
incorrect
incorrection
incorrigible
incorruptibilité
incriminer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان