خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راهنمایی
2 . نشانه
3 . مدرک
4 . شاخص
5 . [ریاضیات] زیرنویس
[اسم]
l'indice
/ɛ̃dis/
قابل شمارش
مذکر
1
راهنمایی
2
نشانه
علامت
1.Les indices d'une maladie
1. علایم یک بیماری
2.Les premiers indices du printemps.
2. اولین نشانههای بهار
3
مدرک
شواهد
1.La police cherche des indices.
1. پلیس دنبال شواهد است.
4
شاخص
1.Indice de la production industrielle.
1. شاخص تولید صنعتی.
2.L'indice des prix a augmenté.
2. شاخص قیمتها افزایش یافته است.
5
[ریاضیات] زیرنویس
شاخص پایینی، اندیس پایین، زیروند
تصاویر
کلمات نزدیک
indication scénique
indication
indicatif
indicateur
indexer
indice de la bourse de londres
indice ft
indicible
indien
indifféremment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان