خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورشکسته
[صفت]
insolvable
/ɛ̃sɔlvabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: insolvable]
[مذکر قبل از حرف صدادار: insolvable]
[جمع مونث: insolvables]
[جمع مذکر: insolvables]
1
ورشکسته
تنگدست
1.Il ne travaille plus et maintenant il est insolvable.
1. او دیگر کار نمیکند و اکنون تنگدست است.
2.L'entreprise est devenue.
2. شرکت ورشکسته شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
insoluble
insolite
insolent
insolence
insolation
insomniaque
insomnie
insondable
insonorisation
insonoriser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان