خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازرس
[اسم]
l'inspecteur
/ɛ̃spɛktœʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: inspecteurs]
[مونث: inspectrice]
1
بازرس
ناظر
1.Elle est l'inspectrice des écoles primaires.
1. او بازرس مدارس ابتدایی است.
2.L'inspecteur est en train d'interroger les témoins.
2. بازرس در حال بازجویی کردن از شاهدها است.
تصاویر
کلمات نزدیک
inspecter
insoutenable
insoupçonné
insoumission
insoumis
inspection
inspirateur
inspiration
inspirer
instabilité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان