[فعل]

inspirer

/ɛ̃spiʀe/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: inspiré] [حالت وصفی: inspirant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نفس کشیدن دم فرو بردن

  • 1.J'expire, mais je n'arrive pas à inspirer.
    1. هوا را بیرون می دهم، ولی نمی توانم نفس بکشم. [بازدم را انجام می دهم، ولی نمی توانم دم را انجام دهم]

2 الهام بخشیدن القا کردن، ایجاد کردن

  • 1.L'enseignante avait la capacité d'inspirer ses élèves.
    1. معلم می‌توانست به شاگردانش الهام ببخشد.
  • 2.Les beaux paysages inspirent souvent les peintres.
    2. مناظر زیبا اغلب به نقاشان الهام می‌بخشد.

3 سرمشق گرفتن الگو گرفتن (s'inspirer)

  • 1.Elle s'est inspirée du passé.
    1. او از گذشته سرمشق گرفته است.
  • 2.Le romancier s'est inspiré d'une légende populaire.
    2. رمان‌نویس از یک افسانه مشهور سرمشق گرفته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان