خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درستکار
[صفت]
intègre
/ɛ̃tɛgʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: intègre]
[مذکر قبل از حرف صدادار: intègre]
[جمع مونث: intègres]
[جمع مذکر: intègres]
1
درستکار
درست، شریف
1.C'est un homme intègre qui ne ment jamais.
1. او مردی شریف است که هیچگاه دروغ نمیگوید.
2.Ces personnes sont intègres.
2. این اشخاص درستکار هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
intuition
intuitif
intrépidité
intrépide
intrusion
intégral
intégrale
intégralement
intégralité
intégrante
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان