خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیموقع
[صفت]
intempestif
/ɛ̃tɑ̃pɛstif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: intempestive]
[مذکر قبل از حرف صدادار: intempestif]
[جمع مونث: intempestives]
[جمع مذکر: intempestifs]
1
بیموقع
بدموقع، نابجا
1.Cet élève interrompt toujours le cours de façon intempestive.
1. این شاگرد همیشه به روشی بیموقع درس را قطع میکند.
2.Question intempestive.
2. سوال بدموقع.
تصاویر
کلمات نزدیک
intelligible
intelligent
intelligence
intellectuel
intellect
intemporel
intempéries
intenable
intendance
intendant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان