خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مداخله
[اسم]
l'intrusion
/ɛ̃tʀyzjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
مداخله
مزاحمت، دخول سرزده و بدون اجازه
1.L'équipe peut travailler sur le projet sans intrusion de la part de la direction.
1. گروه میتواند بدون مداخله از جانب مدیریت روی پروژه کار کند.
2.Une intrusion intolérable.
2. یک مزاحمت غیر قابل تحمل.
تصاویر
کلمات نزدیک
intrusif
intrus
introverti
introspection
introduit
intrépide
intrépidité
intuitif
intuition
intègre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان