خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دعوت
[اسم]
l'invitation
/ɛ̃vitasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
دعوت
دعوتنامه
1.Mon ami a refusé mon invitation à déjeuner.
1. دوستم دعوتم را برای نهار نپذیرفت.
2.Nous avons envoyé les invitations quatre mois avant le mariage.
2. ما دعوت نامهها را 4ماه قبل از ازدواج فرستادهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک
invisible
inviolable
invincible
investiture
investisseur
inviter
invité
invivable
invocation
involontaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان