خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بوق زدن
[فعل]
klaxonner
/klaksɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: klaxonné]
[حالت وصفی: klaxonnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بوق زدن
1.Je klaxonne pour avertir le cycliste.
1. من برای آگاه کردن دوچرخهسوار بوق میزنم.
2.Le conducteur impatient a klaxonné.
2. راننده عجول بوق زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
klaxon
kiwi
kitchenette
kit
kiosque
kleenex
kleptomane
knock-out
koala
kopeck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان