1 . خالی کردن (اتاق در هتل، زمان) 2 . خود را خلاص کردن
[فعل]

libérer

/libeʀe/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: libéré] [حالت وصفی: libérant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خالی کردن (اتاق در هتل، زمان) تخلیه کردن

  • 1.Je libérerai une heure dans l'après-midi pour aller à l'hôpital.
    1. من یک ساعت از بعد از ظهرم را برای رفتن به بیمارستان خالی خواهم کرد.
  • 2.Nous devons libérer l'appartement à la fin du mois.
    2. ما باید آپارتمان را تا آخر ماه تخلیه کنیم.

2 خود را خلاص کردن خود را رها کردن (se libérer)

  • 1.Elle s'est enfin libérée de ce garçon.
    1. او بالاخره خود را از این پسر خلاص کرد.
  • 2.J'ai pu me libérer de mon ami.
    2. من توانستم خودم را از (دست) دوستم خلاص کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان