خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خالی کردن (اتاق در هتل، زمان)
2 . خود را خلاص کردن
[فعل]
libérer
/libeʀe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: libéré]
[حالت وصفی: libérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خالی کردن (اتاق در هتل، زمان)
تخلیه کردن
1.Je libérerai une heure dans l'après-midi pour aller à l'hôpital.
1. من یک ساعت از بعد از ظهرم را برای رفتن به بیمارستان خالی خواهم کرد.
2.Nous devons libérer l'appartement à la fin du mois.
2. ما باید آپارتمان را تا آخر ماه تخلیه کنیم.
2
خود را خلاص کردن
خود را رها کردن
(se libérer)
1.Elle s'est enfin libérée de ce garçon.
1. او بالاخره خود را از این پسر خلاص کرد.
2.J'ai pu me libérer de mon ami.
2. من توانستم خودم را از (دست) دوستم خلاص کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
libération
libérateur
libéralité
libéralisme
libéraliser
libéria
libéré
lice
licence
licenciement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان