1 . آزادی
[اسم]

la liberté

/libɛʀte/
قابل شمارش مونث
[جمع: libertés]

1 آزادی اختیار

  • 1.Ils ont perdu leur liberté religieuse.
    1. آنها آزادی دینی‌شان را از دست داده‌اند.
  • 2.On lutte toujours pour la liberté.
    2. ما همواره برای آزادی می جنگیم.
  • 3.Vous pouvez parler en toute liberté.
    3. می‌توانید با آزادی کامل حرف بزنید.
en liberté
آزادانه
  • Les loups vivent en liberté sur ce territoire.
    گرگ‌ها در این قلمرو آزادانه زندگی می‌کنند.
mettre en liberté
آزاد کردن
  • Il a été mis en liberté au bout d’un an de prison.
    او بعد از یک سال از زندان آزاد شد.
liberté de mouvement/d'action...
آزادی حرکت/عمل...
  • Ces vêtements sont trop serrés, je n'ai aucune liberté de mouvement.
    این لباس‌ها خیلی تنگ هستند من هیچ آزادی حرکتی ندارم.
Avoir toute liberté pour quelque chose
برای چیزی آزادی کامل داشتن [اختیار داشتن]
  • Elle a toute liberté pour mener ce projet à bonne fin.
    او اختیار کامل دارد تا این پروژه را به انتها برساند.
La liberté de la presse
آزادی مطبوعات
Liberté d'opinion/d'expression
آزادی بیان
Liberté individuelle
آزادی فردی
Liberté syndicale
آزادی صنفی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان