خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدشانسی
[اسم]
la malchance
/malʃɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
بدشانسی
بدبیاری، بداقبالی
1.J'ai eu la malchance de perdre mes clés.
1. بدبیاری آوردم کلیدهایم را گم کردم.
2.Je ne laisse pas la malchance me décourager.
2. من اجازه نمیدهم بدشانسی من را ناامید کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
malbouffe
malaysien
malaxer
malaisie
malaise
malchanceux
maldonne
malencontreusement
malencontreux
malentendant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان