2.
La télévision manque à sa sœur pendant les vacances.
2.
دل خواهرش در تعطیلات برای تلویزیون تنگ شد.
3.
Ses enfants lui manquent.
3.
دلش برای بچههایش تنگ شده است.
4.
Tu me manques.
4.
دلم برایت تنگ است. [دلتنگ تو!]
نکته در ترجمه manquer à « فعل گذرا غیرمستقیم »
دقت کنید که manquer در این معنی اینگونه ترجمه میشود:
باید مفعول غیرمستقیم جمله را فاعل ترجمه کرد. مثل:
Ses enfants lui manquent = اینجا lui فاعل است. ترجمه: دل او برای بچههایش تنگ است.
2
کم بودن
کم داشتن، نداشتن
مترادف و متضاد
faire défaut
insuffiser
exister
1.Ce produit manque en magasin.
1.
این محصول در مغازهها کم است.
2.Les médicaments manquent.
2.
داروها کم است.
3.Sur la table, le beurre manque.
3.
روی میز، کره کم است.
manquer à quelqu'un
برای کسی کم بودن [چیزی کم بودن]
1.
Le courage lui manque pour aller jusqu'au bout.
1.
شجاعتش کم است که بتواند تا انتها ادامه دهد.
2.
Le temps leur manque.
2.
زمان برای آنها کم است. [زمان کم دارند.]
3.
Les vivres et les médicaments manquent aux réfugiés.
3.
غذا و دارو برای پناهجویان کم هستند.
manquer de quelque chose
چیزی کم داشتن
1.
J’ai manqué de présence d’esprit.
1.
حضور ذهن کم داشتم. [حضور ذهن نداشتم.]
2.
L’article manque de punch.
2.
مقاله، سخن پایانی کم دارد.
3.
Le film manque de rythme.
3.
فیلم، ریتم کم دارد. [ریتم فیلم کند است.]
4.
Le gouvernement a manqué de courage politique.
4.
دولت، شجاعت سیاسی کم دارد. [دولت، شجاعت سیاسی ندارد.]
5.
Le repas manque de sel.
5.
غذا، نمک کم دارد.
il me/te/lui... manque
برای من/تو/او... کم است [کم داشتن]
1.
Il lui manque un véritable ami.
1.
او یک دوست واقعی کم دارد. [برای او داشتن یک دوست واقعی کم است.]
2.
Il te manque encore 100 euros.
2.
همچنان صد یورو کم داری.
نکته درباره فعل غیرشخصی manquer و فعل گذرا غیرمستقیم manquer de/à
manquer در این معنی میتواند فعل غیرشخصی شود. و در این صورت یک فرمول دارد.
il me/te/lui... manque = برای من/تو/او... کم است.
فعل گذرا غیرمستقیم manquer de/à
manquer à/de فعل گذرا غیرمستقیم محسوب میشود به این معنی که مفعول آن با فاصله از فعل قرار میگیرد اما در دستور زبان، گذرا است و غیر مستقیم.
3
از دست دادن
مترادف و متضاد
faillir
perdre
assister à
manquer quelque chose
چیزی را از دست دادن
1.
je n’y manquerai pas.
1.
از دستش نخواهم داد.
2.
Nous avons manqué le début du spectacle.
2.
ما اول نمایش را از دست دادیم.
3.
Tu n’as rien manqué : le film n’était pas très bon.
3.
چیزی از دست ندادی. فیلم خیلی خوب نبود.
4.
Vous avez manqué deux fois cette semaine.
4.
این هفته دو جلسه را از دست دادید.
5.
Vous avez manqué une occasion d'être célèbre.
5.
فرصت مشهور شدن را از دست دادید.
manquer faire quelque chose
انجام کاری را از دست دادن
1.
Il a manqué de se tuer.
1.
خودکشیاش را از دست داد. [نتوانست خودش را بکشد./کم مانده بود که خودش را بکشد.]
2.
Il n’a pas manqué de le dire.
2.
گفتنش را از دست نداد. [ او آن را گفت.]
4
جا ماندن (از)
مترادف و متضاد
prendre
manquer le train/le bus...
جا ماندن از قطار/اتوبوس...
1.
J'ai manqué le dernier métro.
1.
اولین قطار مترو را از دست دادم.
2.
Si je ne pars maintenant, je manquerai mon avion.