1 . پیاده‌روی 2 . پله 3 . پیشرفت (شرکت، سازمان، مؤسسه و...) 4 . مارش (نظامی) 5 . رژه 6 . عملکرد (دستگاه) 7 . شکل راه‌رفتن 8 . حرکت (یک وسیله نقلیه) 9 . مرحله
[اسم]

la marche

/maʀʃ/
قابل شمارش مونث

1 پیاده‌روی

مترادف و متضاد promenade randonnée
être à une heure de marche
پیاده‌روی یک ساعت طول کشیدن
  • La chapelle est à une heure de marche.
    تا کلیسا یک ساعت پیاده‌روی است. [طول می‌کشد.]
la marche et la course
پیاده‌روی و دو
  • 1. J'adore la natation, la marche et le cyclisme.
    1. من عاشق شنا، پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری هستم.
  • 2. La marche me fait du bien.
    2. پیاده‌روی حالم را خوب می‌کند.
  • 3. Une marche aura lieu dimanche.
    3. مراسم پیاده‌روی یکشنبه برگزار می‌شود.
faire à la marche/pratiquer la marche...
پیاده‌روی کردن/پیاده‌روی تمرین کردن...
  • 1. Ils faites Strasbourg-Paris à la marche.
    1. آنها استراسبورگ تا پاریس را پیاده‌روی می‌کنند.
  • 2. Ils pratiquent la marche tous les dimanches.
    2. آنها هر یکشنبه پیاده‌روی تمرین می‌کنند.

2 پله

مترادف و متضاد degré
  • 1.Il y a 1665 marches pour monter en haut de la Tour Eiffel.
    1. برای بالارفتن از برج ایفل 1665 پله وجود دارد.
fais attention à la marche !
مراقب پله‌ها باشید.
les marches d'un escalier
پلکان یک پله
  • Cet escalier a cinquante marches.
    این پلکان [راه‌پله] 50 پله دارد.

3 پیشرفت (شرکت، سازمان، مؤسسه و...) روند، عملکرد

مترادف و متضاد développement progression propagation
la bonne marche
عملکرد بهتر
  • 1. Il est important de penser à la bonne marche de notre institution.
    1. مهم است که به عملکرد خوب مؤسسه‌مان فکر کنیم.
  • 2. Pour la bonne marche de l'entreprise, il serait nécessaire d'embaucher des personnes supplémentaires.
    2. برای عملکرد بهتر شرکت، نیازمند این هستیم که افراد بیشتری را استخدام کنیم.

4 مارش (نظامی) موسیقی مارش

une marche militaire
مارش نظامی
  • 1. La fanfare joue une marche militaire.
    1. گروه نوازندگان، مارش نظامی را می‌نوازند.
  • 2. La parade est composée de la marche militaire et de l'alignement des troupes.
    2. رژه شامل مارش نظامی و به‌صف‌ایستادن سربازان بود.

5 رژه

مترادف و متضاد défilé
en avant, marche !
رژه به پیش!
organiser une marche
رژه‌ای را ترتیب دادن
  • Cette association organise une marche contre la mondialisation.
    این انجمن رژه‌ای را ضد جهانی‌سازی ترتیب می‌دهد.

6 عملکرد (دستگاه) (عمل) کار کردن

مترادف و متضاد fonctionnement
être en état de marche
کار کردن
  • Cette voiture est en parfait état de marche.
    این ماشین عالی کار می‌کند.
mettre en marche
راه انداختن/روشن کردن
  • Comment est-ce qu’on met la machine à laver en marche ?
    چگونه ماشین لباسشویی را راه بیندازیم؟
garantir la bonne marche de quelque chose
عملکرد خوب چیزی را تضمین کردن [تضمین کردن که چیزی خوب کار کردن]
  • Le vendeur a garanti la bonne marche de cet appareil téléphone.
    فروشنده تضمین کرد که این گوشی تلفن خوب کار می‌کند.

7 شکل راه‌رفتن (عمل) راه‌رفتن

مترادف و متضاد allure démarche
la marche d'un mannequin/d'un chat...
شکل راه‌رفتن یک مانکن/یک گربه...
  • 1. C'est la marche d'un chat qui m'intéresse.
    1. شکل راه‌رفتن یک گربه برایم جالب است.
  • 2. On regarde la marche d'un mannequin sur un podium.
    2. ما شکل راه‌رفتن مانکن را روی صحنه نگاه می‌کنیم.

8 حرکت (یک وسیله نقلیه)

être assis dans le sens de la marche
در جهت حرکت نشستن
  • Dans le train, je préfère être assise dans le sens de la marche.
    من توی قطار ترجیح می‌دهم در جهت حرکت بنشینم.
faire marche arrière
به عقب حرکت دادن
  • Il fait marche arrière pour laisser passer une ambulance.
    او ماشین را به عقب حرکت می‌دهد [دنده عقب می‌گیرد] تا بگذارد آمبولانس بگذرد.

9 مرحله

مترادف و متضاد étape
suivre la marche
مرحله‌ای را طی کردن
  • 1. Quelle est la marche à suivre ?
    1. چه مرحله‌ای را طی کنیم؟
  • 2. Quelle est la marche à suivre pour obtenir un passeport rapidement ?
    2. برای گرفتن فوری پاسپورت باید چه مرحله‌ای را طی کنیم؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان