خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . علف هرز
[اسم]
la mauvaise herbe
/movɛzɛʁb/
قابل شمارش
مونث
[جمع: mauvaises herbes]
1
علف هرز
1.J'ai arraché les mauvaises herbes dans mon jardin.
1. من در باغچهام علفهای هرز را از ریشه کندم.
تصاویر
کلمات نزدیک
mauvaise foi
mauvais œil
mauvais sens
mauvais esprits
mauvais
mauvaise odeur
mauve
mauviette
maux
maxillaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان