خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهتر
2 . -ترین [در ترکیب صفت عالی]
3 . بیشتر
4 . بهتر
5 . بهترین کار
6 . بهترین
7 . بهبود
[قید]
mieux
/mjø/
غیرقابل مقایسه
1
بهتر
مترادف و متضاد
préférable
pire
Il serait mieux que...
بهتر میشود اگر...
Il serait mieux qu'ils n'en sachent rien.
بهتر میشود اگر آنها ازش خبر دار نشوند.
aller mieux
حال کسی بهتر شدن
Elle va mieux depuis qu'elle suit ce nouveau traitement.
بعد از اینکه داروهای جدیدش را میخورد، حالش بهتر است.
de mieux en mieux
بهتر و بهتر
1. Vous parlez l'anglais de mieux en mieux.
1. بهتر و بهتر انگلیسی حرف میزنید.
2. Vous peignez de mieux en mieux.
2. شما بهتر و بهتر شانه میکنید.
mieux صفت قیاسی bien است.
2
-ترین [در ترکیب صفت عالی]
بهترین
le candidat le mieux préparé/le livre le mieux lu...
آمادهترین متقاضی/خواندهشدهترین کتاب....
1. Cette candidate est la mieux préparée au concours.
1. این متقاضی در امتحان از همه بیشتر آماده است. [آمادهترین متقاضی است.]
2. Vous regardez l'ouvrage le mieux documenté.
2. بهترین اثر مستندشده را میبینید.
mieux صفت قیاسی bien است.
3
بیشتر
مترادف و متضاد
plus
aimer/connaître... mieux
بیشتر دوست داشتن/شناختن...
1. J'aimerais mieux ne rien lui dire pour le moment.
1. بیشتر دوست دارم الان چیزی به او نگویم.
2. J'espère pouvoir mieux la connaître.
2. امیدوارم بتوانم بیشتر بشناسمش.
[صفت]
mieux
/mjø/
قابل مقایسه
4
بهتر
être mieux (que quelque chose)
بهتر (از چیزی) بودن
1. Cette robe est mieux que l'autre.
1. این پیراهن بهتر از دیگری است.
2. Il est mieux sans moustache.
2. او بدون سبیل بهتر است.
3. La malade est mieux qu'hier.
3. حال بیمار از دیروز بهتر است.
[اسم]
le mieux
/mjø/
قابل شمارش
مذکر
5
بهترین کار
بهترین چیز
le mieux
بهترین چیز [کار]
1. Le mieux qu'elle puisse faire est d'attendre.
1. بهترین کاری که میتواند بکند این است که صبر کند.
2. Le mieux serait de lui poser la question.
2. بهترین چیز [کار] این است که ازش سوال بکنید.
au mieux
در بهترین حالت
Le trafic devrait reprendre au mieux d'ici une heure.
ترافیک اینجا در بهترین حالت یک ساعت دیگر شروع میشود.
6
بهترین
(mieux)
mieux
بهترین
1. Après avoir lu les critiques du film, elle s'attendait à mieux.
1. پس از اینکه انتقادات فیلم را خواند، منتظر بهترینش بود.
2. Impossible de trouver mieux.
2. بهترین را پیدا کردن ممکن نیست.
7
بهبود
پیشرفت
(mieux)
مترادف و متضاد
amélioration
progrès
aggravation
un léger mieux
بهبودی اندک
Ses parents constatent un léger mieux depuis qu'il s'est fait opérer.
پس از عمل او، پدر و مادرش در روابطشان بهبودی اندکی حس میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
miette
mien
mielleux
miel
mie
mignardise
mignon
migraine
migrant
migration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان