خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به آرامی پختن
2 . نقشه کشیدن
3 . تفکر کردن
[فعل]
mijoter
/miʒɔtˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: mijoté]
[حالت وصفی: mijotant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به آرامی پختن
روی شعلهی کم پختن
1.Je mijote du bœuf pour le repas de midi.
1. من گوشت گاو را برای غذای ظهر به آرامی میپزم.
2.La soupe mijote depuis une demi-heure.
2. سوپ نیم ساعت است که روی شعله کم میپزد.
2
نقشه کشیدن
توطئه چیدن
1.Mijoter de bons petits plats.
1. نقشههای کوچک و خوبی ریختن
3
تفکر کردن
فکر کردن
1.Qu'est-ce qu'il mijote ?
1. او به چه چیزی فکر میکند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
mijaurée
migrer
migratoire
migration
migrant
mijoteuse
mikado
mil
milan
mile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان