خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نظامی
2 . (فرد) نظامی
[صفت]
militaire
/militɛʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: militaire]
[جمع مونث: militaires]
[جمع مذکر: militaires]
1
نظامی
ارتشی
1.C'est pour nos dépenses militaires.
1. این برای هزینههای نظامی مان است.
2.Ne parlez pas de stratégie militaire ici.
2. از استراتژی نظامی اینجا حرف نزنید.
[اسم]
le militaire
/militɛʀ/
قابل شمارش
مذکر
2
(فرد) نظامی
(فرد) ارتشی
1.Tous les militaires sont dans cette réunion.
1. تمام افراد نظامی در این جلسه هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
milieu médical
milieu
milicien
milice
mile
militairement
militant
militantisme
militariste
militer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان