1 . مد 2 . سبک 3 . رسم 4 . مقام (موسیقی) 5 . وجه (دستور زبان)
[اسم]

la mode

/mɔd/
قابل شمارش مونث
[جمع: modes]

1 مد

  • 1.Elle adore la mode et est toujours habillée élégamment.
    1. او عاشق مد است و همیشه شیک لباس پوشیده است.
à la mode
مد روز
  • Marie est habillée à la dernière mode.
    ماری جدیدترین مد روز را پوشیده است.
travailler dans la mode
در صنعت مد کار کردن
می‌تواند صفت هم باشد: Des coiffures très mode به معنی مدل موی مد روز

2 سبک شیوه، روش، حالت (le mode)

مترادف و متضاد manière
  • 1.Le ministre est passé en mode silencieux.
    1. وزیر به حالتی بی سروصدا رد شد.
le mode de vie
سبک زندگی
  • Elle préfère la ville et son mode de vie.
    او شهر و سبک زندگیش را ترجیح می‌دهد.
modes de paiement
روش پرداخت
  • Cette boutique accepte de nombreux modes de paiement.
    این بوتیک چندین شیوه پرداخت را می‌پذیرد.
mode d'emploi
شیوه مصرف [طریقه مصرف]

3 رسم عادت مرسوم (le mode)

  • 1.Dans ce village c'est un mode.
    1. در این دهکده این (کار) یک رسم است.

4 مقام (موسیقی) (le mode)

  • 1.Les modes musicaux en Iran sont très connus.
    1. مقام‌های موسیقی در موسیقی ایرانی بسیار شناخته‌شده هستند.

5 وجه (دستور زبان) (le mode)

mode indicatif/subjonctif...
وجه اخباری/التزامی...
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان