خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نرم
2 . بیحال
[صفت]
mou
/mu/
قابل مقایسه
[حالت مونث: molle]
[مذکر قبل از حرف صدادار: mol]
[جمع مونث: molles]
[جمع مذکر: mous]
1
نرم
شل، سست
1.Ce fromage est très mou.
1. این پنیر خیلی نرم است.
2.J'ai les jambes molles.
2. پاهایم سست است.
3.La chaleur rend le beurre mou.
3. حرارت کره را نرم می کند.
2
بیحال
شل، غیر فعال
مترادف و متضاد
passif
1.Élève mou
1. شاگرد غیرفعال
تصاویر
کلمات نزدیک
motus
motte
mots croisés
motrice
motoriser
mouais
mouchard
moucharder
mouche
moucher
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان