خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرکت
2 . جنبش
[اسم]
le mouvement
/muvmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
حرکت
1.En gymnastique, il faut bien faire les mouvements.
1. در ژیمناستیک باید حرکات را به خوبی انجام داد.
2.Mes mouvements lents ont apaisé le cheval.
2. حرکات آهستهی من اسب را آرام کرده است.
2
جنبش
نهضت
1.Connais-tu le Mouvement de Libération de la Femme ?
1. تو چیزی از جنبش آزادی زنان میدانی؟
2.Le mouvement des réformes.
2. جنبش اصلاحات.
تصاویر
کلمات نزدیک
mouvant
mouture
mouton
moutarde
moustique
mouvementé
mouvoir
moyen
moyen de transport
moyen âge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان