1 . متوسط 2 . معمولی 3 . راه 4 . وسیله
[صفت]

moyen

/mwajɛ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: moyenne] [جمع مونث: moyennes] [جمع مذکر: moyens]

1 متوسط میانه، حد وسط

مترادف و متضاد intermédiaire
les classes moyennes
طبقه متوسط جامعه [قشر متوسط]
  • 1. Les classes moyennes et populaires paient la dette que les marchés financiers ont créée.
    1. طبقه متوسط جامعه و مردم قرض‌هایی را تسویه می‌کنند که بازار مالی درست کرده‌اند.
  • 2. Les démocrates réels n'abandonnent guerre la classe moyenne.
    2. دموکرات‌های واقعی هیچ‌وقت از طبقه متوسط جامعه ناامید نمی‌شوند.
taille moyenne
قد [سایز] متوسط
  • 1. Il n’est ni grand ni petit, il est de taille moyenne.
    1. او نه (قد) بلند است نه (قد) کوتاه، قدش متوسط است.
  • 2. Je ne savais pas quelle taille il aimerait, alors j'ai choisi la taille moyenne.
    2. نمی‌دانستم چه سایزی دوست دارد، بنابراین سایز متوسط را انتخاب کردم.

2 معمولی نه خوب نه بد

مترادف و متضاد acceptable ordinaire exceptionnel extraordinaire
  • 1.C’est vraiment moyen.
    1. واقعاً معمولی است.
une personne/performance... moyen(ne)
آدم/اجرای... معمولی
  • 1. Cet étudiant est moyen.
    1. این دانشجو معمولی است.
  • 2. Je suis plutôt moyenne en langues.
    2. من در زبان معمولی‌ام.
[اسم]

le moyen

/mwajɛ̃/
قابل شمارش مذکر

3 راه شیوه

مترادف و متضاد expédient façon manière procédé
  • 1.La peinture est un moyen d'expression.
    1. نقاشی راهی برای اظهار وجود است.
un moyen pour (faire) quelque chose
راهی برای (انجام) کاری
  • 1. C'est le moyen le plus rapide pour livrer des marchandises.
    1. این سریع‌ترین راه برای تحویل کالاها است.
  • 2. Je vais trouver un moyen pour le faire.
    2. من راهی برای انجامش پیدا خواهم کرد.
par quel moyen ?
از چه راهی؟ [چطور؟]
  • 1. Par quel moyen puis-je aller chez la dentiste ?
    1. چطور بروم پیش دندانپزشک؟
  • 2. Par quel moyen réussit-on ?
    2. انسان از چه راهی موفق می‌شود؟
au moyen de
از راه [از طریق]
  • 1. Au moyen de cette route, va chez la dentiste.
    1. از طریق این راه، برو پیش دندانپزشک.
  • 2. Au moyen de travailler, tu peux payer les dettes.
    2. از طریق کار کردن، می‌توانی قرض‌‌هایت را بدهی.

4 وسیله

La fin justifie les moyens.
هدف وسیله را توجیه می‌کند.
par tous les moyens
با هر وسیله‌ای شده
  • 1. J'étudie par tous les moyens.
    1. با هر وسیله‌ای شده درس می‌خوانم.
  • 2. Par tous les moyen je la obtiendrai.
    2. با هر وسیله‌ای شده به دستش خواهم آورد.
moyen de transport
وسیله حمل‌ونقل
  • 1. L'avion est un moyen de transport.
    1. هواپیما یک وسیله حمل‌ونقل‌ است.
  • 2. Le train est mon moyen de transport préféré.
    2. قطار وسیله حمل‌ونقل مورد علاقه‌ من است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان