خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضرورت
[اسم]
la nécessité
/nesesite/
قابل شمارش
مونث
1
ضرورت
لزوم
1.Il ne voit pas la nécessité de déménager.
1. او ضرروتی برای اسبابکشی کردن نمیبیند.
2.La liberté d'opinions est une nécessité.
2. آزادی عقاید یک ضرورت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
nécessiteux
nécessiter
nécessairement
nécessaire
nébuleux
nécrologie
nécrologique
nécropole
néerlandais
néfaste
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان