خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (حالت) تهوع
[اسم]
la nausée
/noze/
قابل شمارش
مونث
1
(حالت) تهوع
1.Durant le voyage, il ressentit des nausées.
1. در طول سفر، او حالت تهوع حس میکرد.
2.J'ai des nausées.
2. من حالت تهوع دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
nauséabond
naufragé
naufrage
naturiste
naturisme
nautique
nautisme
naval
navet
navette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان