1
چشم دیدن چیزی را نداشتن
سایهی کسی را با تیر زدن
1.Elle ne va plus pouvoir te voir en peinture.
1.
او دیگر چشم دیدن تو را نخواهد داشت.
2.Je regarde mon manteau de cuir violet que je ne peux plus voir en peinture.
2.
من به پالتوی چرم بنفشم نگاه میکنم که دیگر چشم دیدنش را ندارم.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحت اللفظی این عبارت "توان دیدن کسی در قاب نقاشی را نداشتن" است که به قرن هجدهم برمیگردد و بر این اساس است که تابلوی نقاشی از چهرهی شخصی که از او بدشان میآمده را نیز نمیتوانستند تحمل کنند، بنابراین امروزه این عبارت به معنای "چشم دیدن چیزی یا کسی را نداشتن" است.