1 . بینی 2 . دماغه 3 . شامه (در حیوانات) 4 . سر [استعاری]
[اسم]

le nez

/ne/
قابل شمارش مذکر
[جمع: nez]

1 بینی دماغ

  • 1.Le bout de mon nez est froid.
    1. نوک دماغم سرد است.
  • 2.Vous avez un nez absolument parfait.
    2. شما بینی کاملاً بی عیب‌ونقصی دارید.

2 دماغه

le nez d'avion
دماغه هواپیما
  • L'avion a piqué du nez.
    هواپیما با دماغه سقوط کرد.

3 شامه (در حیوانات)

avoir du nez
شامه قوی داشتن
  • Cet animal a du nez.
    این حیوان شامه‌اش قوی است. [شامه قوی داشتن]

4 سر [استعاری]

مترادف و متضاد tête visage
lever le nez de son travail
سر از کار خود بلند نکردن
  • Elle ne lève pas le nez de son travail.
    سر از کارش بلند نمی‌کند.
Mettre le nez dehors
سر خود را از (چیزی) بیرون کشیدن
  • Il fait un temps à ne pas mettre le nez dehors.
    مدتی است که سرش را از زندگی‌ام بیرون نمی‌کشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان