خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منصوب کردن
[فعل]
nommer
/nɔme/
فعل گذرا
[گذشته کامل: nommé]
[حالت وصفی: nommant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
منصوب کردن
تعیین کردن
1.François Fillon fut nommé Premier Ministre.
1. "فرانسوا فیون" (به عنوان) نخست وزیر منصوب شد.
2.Le comité a nommé un nouveau directeur.
2. کمیته [هیئت] یک مدیر جدید تعیین کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
nominer
nominativement
nomination
nominatif
nominal
nommément
non
non coupable
non motivé
non plus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان