خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پافشاری کردن
[فعل]
s'obstiner
/ɔpstine/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: obstiné]
[حالت وصفی: obstinant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
پافشاری کردن
ممارست به خرج دادن، سماجت کردن
1.Elle s'obstine dans ses études et obtient son diplôme.
1. او در تحصیلاتش ممارست به خرج میدهد و مدرکش را میگیرد.
2.Je lui ai dit non, mais il s'obstine.
2. من به او گفتم نه، اما او پافشاری میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
obstination
obstacle
obsolète
obsession
observer
obstiné
obstinément
obstruction
obstruer
obstétricien
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان