خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسمی
[صفت]
officiel
/ɔfisjɛl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: officielle]
[جمع مونث: officielles]
[جمع مذکر: officiels]
1
رسمی
1.Ce diplôme est officiel.
1. این مدرک رسمی است.
2.J'ai la permission officielle de mon patron.
2. من از رئیسم اجازه رسمی دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
office de tourisme
office
offert
offensive
offensif
officier
officieusement
officieux
officine
offrande
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان