خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هدیه دادن
2 . عرضه کردن
3 . پیشنهاد دادن
4 . در بر داشتن
5 . به خود اختصاص دادن
6 . پیشنهاد دادن
7 . عرضه شدن
8 . خود را در معرض قرار دادن
[فعل]
offrir
/ɔfʀiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: offert]
[حالت وصفی: offrant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هدیه دادن
تقدیم کردن، پیشکش کردن
مترادف و متضاد
donner
offrir quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (به کسی) هدیه دادن
1. Il a offert à sa femme tout ce qu'elle voulait.
1. هر آنچه که زنش میخواست، به او تقدیم کرد.
2. Il lui a offert un bijou.
2. به او جواهری هدیه داد.
3. Mon mari m'a offert un bracelet pour mon anniversaire.
3. همسرم برای تولدم یک دستبند به من هدیه دادهاست.
2
عرضه کردن
اعطا کردن، دادن
مترادف و متضاد
accorder
offrir quelque chose
چیزی را عرضه کردن
1. Il a offert beaucoup d'argent pour la maison.
1. او پول زیادی برای خانه عرضه کرد. [هزینه زیادی کرد.]
2. Je vous offre 1500 euros pour cette voiture d'occasion.
2. من به شما قیمت 1500 یورو برای این ماشین دست دوم عرضه میکنم.
3
پیشنهاد دادن
مترادف و متضاد
proposer
offrir quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را به کسی پیشنهاد دادن
1. Elle lui a offert à boire.
1. به او پیشنهاد یک نوشیدنی داد [به او پیشنهاد داد نوشیدنی بخورند.]
2. On lui a offert un poste de secrétaire.
2. به او پست منشیگری پیشنهاد داد.
4
در بر داشتن
داشتن
مترادف و متضاد
comporter
fournir
présenter
procurer
offrir quelque chose
چیزی را در بر داشتن
1. Ce logiciel offre toutes les fonctionnalités.
1. این نرمافزار تمامی قابلیتها را در بر دارد.
2. Çela offrait des avantages.
2. (آن) مزایایی در بر داشت.
5
به خود اختصاص دادن
به خود دادن
(s'offrir)
مترادف و متضاد
s'accorder
se donner
s'offrir quelque chose
چیزی را به خود اختصاص دادن
1. Elle s'est offert un petit répit.
1. او به خودش مهلتی کوتاه اختصاص داد.
2. Je m'offre un petit cadeau.
2. کادوی کوچکی به خودم میدهم.
3. Je me suis offert une nouvelle paire de chaussures.
3. من برای خودم یک جفت کفش خریدم. [به خود یک جفت کفش دادم.]
6
پیشنهاد دادن
(s'offrir)
مترادف و متضاد
se proposer
s'offrir à (faire) quelque chose
(انجام) کاری را پیشنهاد دادن
1. Il s'est offert à m'aider.
1. پیشنهاد داد که کمکم کند. [پیشنهاد کمک به من داد.]
2. Je m'offre à lui poser des questions.
2. پیشنهاد میدهم که ازش سوالهایی بکنم.
7
عرضه شدن
(s'offrir)
مترادف و متضاد
apparaître
se présenter
s'offrir à quelqu'un
به کسی عرضه شدن
1. Les choix intéressants s'offraient à moi, mais je n'ai rien accepté.
1. انتخابهای جالبی به من عرضه میشدند، ولی من قبول نکردم.
2. Plusieurs solutions s'offrent à moi.
2. چندین راهحل به من عرضه میشوند.
8
خود را در معرض قرار دادن
(s'offrir)
مترادف و متضاد
s'exposer
se montrer
s'offrir aux regards/à la lumière...
خود را در معرض نگاهها/نور... قرار دادن
1. Il s'est offert aux regards parce qu'il était dans le public.
1. او خود را در معرض نگاهها قرار داد چون در ملأ عام قرار گرفت.
2. Le vitamin D me manque, donc je m'offre au soleil.
2. ویتامین دی من کم شده، پس خودم را در معرض آفتاب قرار میدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
offres et les demandes d'emplois
offre d'emploi
offre
offrant
offrande
offshore
offusquer
ogive
ogm
ogre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان