1 . هدیه دادن 2 . عرضه کردن 3 . پیشنهاد دادن 4 . در بر داشتن 5 . به خود اختصاص دادن 6 . پیشنهاد دادن 7 . عرضه شدن 8 . خود را در معرض قرار دادن
[فعل]

offrir

/ɔfʀiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: offert] [حالت وصفی: offrant] [فعل کمکی: avoir ]

1 هدیه دادن تقدیم کردن، پیشکش کردن

مترادف و متضاد donner
offrir quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (به کسی) هدیه دادن
  • 1. Il a offert à sa femme tout ce qu'elle voulait.
    1. هر آنچه که زنش می‌خواست، به او تقدیم کرد.
  • 2. Il lui a offert un bijou.
    2. به او جواهری هدیه داد.
  • 3. Mon mari m'a offert un bracelet pour mon anniversaire.
    3. همسرم برای تولدم یک دستبند به من هدیه داده‌است.

2 عرضه کردن اعطا کردن، دادن

مترادف و متضاد accorder
offrir quelque chose
چیزی را عرضه کردن
  • 1. Il a offert beaucoup d'argent pour la maison.
    1. او پول زیادی برای خانه عرضه کرد. [هزینه زیادی کرد.]
  • 2. Je vous offre 1500 euros pour cette voiture d'occasion.
    2. من به شما قیمت 1500 یورو برای این ماشین دست دوم عرضه می‌کنم.

3 پیشنهاد دادن

مترادف و متضاد proposer
offrir quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را به کسی پیشنهاد دادن
  • 1. Elle lui a offert à boire.
    1. به او پیشنهاد یک نوشیدنی داد [به او پیشنهاد داد نوشیدنی بخورند.]
  • 2. On lui a offert un poste de secrétaire.
    2. به او پست منشی‌گری پیشنهاد داد.

4 در بر داشتن داشتن

مترادف و متضاد comporter fournir présenter procurer
offrir quelque chose
چیزی را در بر داشتن
  • 1. Ce logiciel offre toutes les fonctionnalités.
    1. این نرم‌افزار تمامی قابلیت‌ها را در بر دارد.
  • 2. Çela offrait des avantages.
    2. (آن) مزایایی در بر داشت.

5 به خود اختصاص دادن به خود دادن (s'offrir)

مترادف و متضاد s'accorder se donner
s'offrir quelque chose
چیزی را به خود اختصاص دادن
  • 1. Elle s'est offert un petit répit.
    1. او به خودش مهلتی کوتاه اختصاص داد.
  • 2. Je m'offre un petit cadeau.
    2. کادوی کوچکی به خودم می‌دهم.
  • 3. Je me suis offert une nouvelle paire de chaussures.
    3. من برای خودم یک جفت کفش خریدم. [به خود یک جفت کفش دادم.]

6 پیشنهاد دادن (s'offrir)

مترادف و متضاد se proposer
s'offrir à (faire) quelque chose
(انجام) کاری را پیشنهاد دادن
  • 1. Il s'est offert à m'aider.
    1. پیشنهاد داد که کمکم کند. [پیشنهاد کمک به من داد.]
  • 2. Je m'offre à lui poser des questions.
    2. پیشنهاد می‌دهم که ازش سوال‌هایی بکنم.

7 عرضه شدن (s'offrir)

مترادف و متضاد apparaître se présenter
s'offrir à quelqu'un
به کسی عرضه شدن
  • 1. Les choix intéressants s'offraient à moi, mais je n'ai rien accepté.
    1. انتخاب‌های جالبی به من عرضه می‌شدند، ولی من قبول نکردم.
  • 2. Plusieurs solutions s'offrent à moi.
    2. چندین راه‌حل به من عرضه می‌شوند.

8 خود را در معرض قرار دادن (s'offrir)

مترادف و متضاد s'exposer se montrer
s'offrir aux regards/à la lumière...
خود را در معرض نگاه‌ها/نور... قرار دادن
  • 1. Il s'est offert aux regards parce qu'il était dans le public.
    1. او خود را در معرض نگاه‌ها قرار داد چون در ملأ عام قرار گرفت.
  • 2. Le vitamin D me manque, donc je m'offre au soleil.
    2. ویتامین دی من کم شده، پس خودم را در معرض آفتاب قرار می‌دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان