خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رنجاندن
2 . رنجیدن
[فعل]
offusquer
/ɔfyske/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رنجاندن
ناراحت کردن، تو ذوق (کسی) زدن
1.Il m'a offusqué en me blessant mon amour-propre.
1. او مرا با جریحه دار کردن عزت نفسم رنجاند.
2
رنجیدن
ناراحت شدن
(s'offusquer)
1.Elle s'est offusquée de ce que vous lui avez dit.
1. او از آنچه که شما به او گفتید رنجیده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
offshore
offrir
offres et les demandes d'emplois
offre d'emploi
offre
ogive
ogm
ogre
oh
oie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان