خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غرب
2 . مغرب زمین
3 . غربی
[اسم]
l'ouest
/wɛst/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
غرب
à l'ouest
در غرب
1. Je suis né dans l'ouest de la France en 1980.
1. من در سال 1980 در غرب فرانسه به دنیا آمدم.
2. Le soleil se couche à l'ouest.
2. خورشید در غرب غروب می کند.
2
مغرب زمین
مغرب
(l'Ouest)
1.l’Europe de l’Ouest
1. اروپای مغرب زمین
[صفت]
ouest
/wɛst/
غیرقابل مقایسه
3
غربی
1.la côte ouest de l’Écosse
1. جزیره غربی اسکاتلند
2.La partie ouest du pays
2. قسمت غربی کشور
تصاویر
کلمات نزدیک
oued
oubliettes
oublier
oubli
ouate
ouf
ouganda
ougandais
oui
ouistiti
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان