خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رنگ کردن
2 . نقاشی کردن
3 . به تصویر کشیدن (ادبیات)
4 . مشخص بودن
[فعل]
peindre
/pɛ̃dʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: peint]
[حالت وصفی: peignant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رنگ کردن
peindre quelque chose (en blanc/rouge/bleu...)
چیزی را (سفید/قرمز/آبی ...) رنگ کردن
1. Je peindrai ce mur en blanc.
1. این دیوار را سفید رنگ خواهم کرد.
2. Si vous allez peindre les murs de votre nouveau foyer, faites-le avant d'effectuer le déménagement.
2. اگر قصد دارید دیوارهای خانه جدیدتان را رنگ کنید؛ قبل از اسبابکشی این کار را بکنید.
2
نقاشی کردن
کشیدن
1.Depuis qu'elle est retraitée, elle peint.
1. از وقتی بازنشسته شدهاست، نقاشی میکند.
peindre quelque chose
چیزی را نقاشی کردن
1. Elle peint le portrait de sa mère.
1. او پرتره مادرش را میکشد.
2. Il peint surtout des portraits.
2. او پرتره میکشد.
3. Ils ont peint des inscriptions sur le mur.
3. آنها نوشتههایی را روی دیوار نقاشی کردند.
3
به تصویر کشیدن (ادبیات)
توصیف کردن، شرح دادن
formal
مترادف و متضاد
décrire
dépeindre
peindre quelque chose
چیزی را به تصویر کشیدن
1. Dans cet article, il peint la situation des prisonniers avec beaucoup de réalisme.
1. در این متن، نویسنده وضعیت زندانیان را بسیار واقعگرایانه به تصویر میکشد.
2. Zola peint la réalité de la société.
2. زولا واقعیت جامعه را به تصویر میکشد.
4
مشخص بودن
واضح بودن، نمایان بودن
(se peindre)
مترادف و متضاد
apparaître
se manifester
se peindre sur son visage/de son comportement...
از چهرهاش/رفتارش... نمایان بودن
1. La déception s'est peinte sur son visage.
1. ناامیدی از چهرهاش نمایان است.
2. La haine se peint de son comportement.
2. نفرت از رفتارش نمایان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
peinard
peignoir
peigner
peigne
pedigree
peine
peine avec sursis
peine capitale
peine de mort
peine de prison avec sursis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان