خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجازه دادن
2 . امکان (چیزی) را فراهم کردن
3 . به خود اجازه دادن
[فعل]
permettre
/pɛʀmɛtʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: permis]
[حالت وصفی: permettant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
اجازه دادن
مترادف و متضاد
autoriser
consentir
interdire
permettre de faire quelque chose
اجازه انجام کاری را دادن
1. J’ajouterai une dernière remarque si vous me le permettez.
1. اگر اجازه بدهید، یک حرف دیگر هم بزنم.
2. Le patron m'a permis de ne pas venir travailler ce matin.
2. رئیس به من اجازه داده تا امروز صبح برای کار نیایم.
3. Permettez-moi de vous présenter ma femme, Hélène.
3. اجازه بدهید زنم، هلن، را به شما معرفی کنم.
permettre que + subjonctif
اجازه دادن + که + وجه التزامی
Le chef de service permet que l'on parte plus tôt certains soirs.
رئیس بخش اجازه داد که بعضی شبها زودتر برویم.
permettez !
اجازه بدهید [ببخشید!]
2
امکان (چیزی) را فراهم کردن
امکان دادن
مترادف و متضاد
autoriser
tolérer
prohiber
permettre de faire quelque chose
امکان چیزی را دادن
1. Cet argent peut permettre de créer 2000 emplois.
1. این مبلغ میتواند امکان ایجاد 2000 شغل را فراهم سازد.
2. La loi permet au consommateur de résilier le contrat dans les huit jours.
2. قانون به مصرفکنندگان این امکان را میدهد تا قرارداد را تا ظرف هشت روز فسخ کنند.
3
به خود اجازه دادن
جرئت کردن
(se permettre)
مترادف و متضاد
oser
s'autoriser
se permettre de faire quelque chose
اجازه انجام کاری را به خود دادن
1. Comment s'est-elle permis de consulter mon agenda ?
1. چطور به خودش اجازه داد دفتر مرا ببیند؟
2. Je ne peux pas me permettre de voyager en première classe.
2. جرئت نمیکنم درجه یک سفر کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
permanente
permanent
permanence
permaculture
perler
permis
permis de conduire
permis de construire
permis de pêche
permis de séjour
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان