خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گم شدن
2 . ضرر
[اسم]
la perte
/pɛʀt/
قابل شمارش
مونث
1
گم شدن
مفقود شدن
1.J'ai signalé la perte de mon portefeuille à la police.
1. من مفقود شدن کیف پولم را به پلیس اطلاع دادهام.
2.La perte de ses boucles d'oreilles l'a peinée.
2. گم شدن گوشوارههایش او را ناراحت کرده است.
2
ضرر
کاهش، از دست دادن
1.Jean a eu de grosses pertes au jeu ce mois-ci.
1. "ژان" این ماه در بازی ضررهای بزرگی کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
persévérer
persévérant
persévérance
persécution
persécuter
perte de temps
pertes
pertinemment
pertinence
pertinent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان