خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چراغ جلو (ماشین)
2 . فانوس دریایی
[اسم]
le phare
/faʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
چراغ جلو (ماشین)
1.Les phares de la voiture ont surpris un lapin sur le bord de la route.
1. چراغ های جلوی (ماشین) خرگوش کنار جاده را غافلگیر کرده است.
2.Pour rouler la nuit il faut allumer les phares de la voiture.
2. برای در شب راندن باید چراغ های جلوی (ماشین) را روشن کرد.
2
فانوس دریایی
1.La lumière du phare guide les navires dans la nuit.
1. نور فانوس دریایی کشتیها را در دریا راهنمایی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pharaon
phallus
phalloïde
phallocrate
phalange
pharmaceutique
pharmacie
pharmacien
pharmacologie
pharyngite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان