خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فاز
[اسم]
la phase
/fɑz/
قابل شمارش
مونث
1
فاز
مرحله
1.La construction du pont entre dans sa phase finale.
1. ساخت پل وارد مرحله نهاییاش میشود.
2.Le médecin surveille les différentes phases de la maladie.
2. پزشک فازهای متفاوت بیماری را کنترل میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pharynx
pharyngite
pharmacologie
pharmacien
pharmacie
philanthropie
philanthropique
philatélie
philatéliste
philippe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان