خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قلممو
[اسم]
le pinceau
/pɛ̃sˈo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: pinceaux]
1
قلممو
1.Je dois acheter de nouveaux pinceaux et de la peinture.
1. من باید قلمموهای جدید و رنگ بخرم.
2.Le pinceau est un instrument utilisé par les artistes peintres.
2. قلممو وسیله ایست که توسط هنرمندان نقاشی استفاده می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
pince-sans-rire
pince-nez
pince-monseigneur
pince à épiler
pince
pincement
pincer
pincettes
pincé
pincée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان