1 . میدان 2 . صندلی 3 . مقام 4 . جا 5 . منصب 6 . جای پارک
[اسم]

la place

/plas/
قابل شمارش مونث
[جمع: places]

1 میدان

la place de la ville/du village...
میدان شهر/روستا...
  • 1. Excusez-moi madame, comment je peux aller à la place de L'Etoile ?
    1. ببخشید خانم، چگونه می‌توانم به میدان "اتوال" بروم؟
  • 2. Il y a une grande place derrière l'église.
    2. یک میدان بزرگ پشت کلیسا وجود دارد.
  • 3. Le marché a lieu sur la place du village.
    3. بازار در میدان روستا برقرار می‌شود.

2 صندلی جا

مترادف و متضاد siège
la place de train/cinéma/voiture...
صندلی قطار/سینما/ماشین...
  • 1. Il ne reste aucune place libre dans ce train.
    1. در این قطار هیچ جای [صندلی] خالی باقی نمانده‌است.
  • 2. J'ai réservé deux places pour le concert .
    2. برای کنسرت دو عدد صندلی رزرو کرده‌ام.

3 مقام رتبه

مترادف و متضاد rang
obtenir/gagner une place/terminer à une place
مقامی به‌دست آوردن/کسب کردن/به مقامی رسیدن
  • 1. Elle a terminé à la troisième place dans cette compétition.
    1. او در این رقابت به مقام سوم رسید.
  • 2. Je suis fière : il a obtenu la première place en classe.
    2. من مفتخرم، او مقام اول را در کلاس بدست آورده‌است.

4 جا فضا

مترادف و متضاد emplacement espace
  • 1.Laisse-moi un peu de place !
    1. یک کم جا به من بده!
prendre/occuper... de place
جا گرفتن/اشغال کردن...
  • 1. Cette armoire prend peu de place.
    1. این صندلی جای زیادی نمی‌گیرد.
  • 2. Cette table prend beaucoup de place.
    2. این میز خیلی جا می‌گیرد.
mettre/remettre/ranger... à sa place
سر جای خود گذاشتن/دوباره گذاشتن/قرار دادن...
  • Après la fête, il faut ranger les choses à leur place.
    بعد از جشن، باید وسایل را در جای خودشان قرار دهیم.
garder une place
[در صف] جا نگه داشتن
  • Il me garde ma place.
    او جایم را نگه می‌دارد.
à la place de
به جای
  • Il ne reste plus de tarte ; désirez-vous quelque chose d’autre à la place de ca ?
    دیگر تارت نداریم؛ دوست دارید چیز دیگری به جایش بخورید؟

5 منصب جایگاه

مترادف و متضاد poste situation travail
avoir/obtenir... une place à [dans] quelque part
منصبی در جایی داشتن/به‌دست آوردن
  • 1. Elle a une bonne place dans cette entreprise.
    1. او در این شرکت منصب خوبی دارد.
  • 2. Il obtient une place au ministère.
    2. او منصبی در وزارت‌خانه به‌دست می‌آورد.

6 جای پارک

trouver une place
جای پارک پیدا کردن
  • J'ai du mal à trouver une seule place.
    به سختی توانستم یک جای پارک پیدا کنم.
il ne reste pas de place...
جای پارک باقی نمانده‌است...
  • Il ne reste plus de place pour se garer.
    برای پارک کردن ماشینم جای پارک باقی نمانده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان